آرام میروم...
آرام میروم...
آنچنان آرام که ندانی کی رفته ام...
اما وقتی جای خالیه مرا ببینی...
آنچنان سخت رفته ام که...
تمام عمر زمان رفتنم را فراموش نکنی !
آرام میروم...
آنچنان آرام که ندانی کی رفته ام...
اما وقتی جای خالیه مرا ببینی...
آنچنان سخت رفته ام که...
تمام عمر زمان رفتنم را فراموش نکنی !
نه اهل دریا بودم...
نه آسمان...
نه زمین...
سبز شدم ریشه به جانت بخشیدم تااهل دلت باشم...
و افسوس که دلت هیچ وقت با من نبود...
خیلـی حــرف اسـت …
کـــه تــــو هـــر روز در گلـــویت...
خــــاری کشنـــده احســـــاس کنــی...
بـــــــرای کســـی کــه...
” بـــدانــــی “
حتــــی یک بــار در عمـــرش...
بــه خــاطـــــــر تـــو ” بغـــض ” هـــم نکــــرده اسـت…
ای روزگار...
من راههای نرفته بسیار دارم . . .
اما با تو یکی ، زیاد راه آمده ام . . .
نه نمیدانی!
هیچکس نمیداند!
پشت این چهره ی ارام در دلم چه میگذرد!
نمیدانی کسی نمیداند!...
این ارامش ظاهر و این دل ناارام
چقدر خسته ام میکند...
::